جدول جو
جدول جو

معنی زیپ زن - جستجوی لغت در جدول جو

زیپ زن
چوب کوتاه تله ی پرندگان در مقیاسقمیش سرنا که نقش رها شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیغ زن
تصویر تیغ زن
ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول می گیرد، شمشیرزن، کنایه از جنگ جو، دلاک، سلمانی، کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه می زند، قمه زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیل زن
تصویر بیل زن
ویژگی کسی که با بیل زمین را زیر و رو می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیپلین
تصویر زیپلین
نوعی ناو هوایی که به نام مخترع آن زیپلین مهندس آلمانی معروف شده، دیریژابل. وی در سال ۱۹۰۰ میلادی نخستین بالون از نوع دیریژابل را ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(رِشْ / رُشْ وَ خوَرْ / خُرْ)
نی نواز. (آنندراج). کسی که نی می نوازد. (ناظم الاطباء). نائی. نایی. نوازندۀ نای. نای زن. رجوع به نای زن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مرکّب از: بی + زن، مرد مجرد. مرد که زن ندارد. عزب. عزیب. اعزب. معزابه. (منتهی الارب) : عزوبه، بی زن و شوهر شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
بالن هدایت شوندۀآلمان از نوع صلب و سخت که بنام مخترع آن نام گذاری شده است. استخوان بندی این بالن از نوعی آلومینیوم سخت و سبک درست می شده و در آن محفظه هایی با بست ها و قفسه بندیهای طولی تعبیه می شده و در هر یک از این سلولها یک بالن گاز قرار می دادند. گاز مورد استفاده گاهی ئیدروژن، گاهی هلیوم و گاهی هم گازهای نزدیک به اتیلن بوده است. در جنگ جهانی اول آلمانی ها آنرا برای بمب باران شهرهایی مانند لندن و پاریس بکار بردند ولی اغلب آنها منهدم شدند. در سال 1928 میلادی دکتر اکنر یکی از این زیپلن ها را که بنام گراف زیپلن نام گذاری شده بود از اقیانوس اطلس گذراند. در سال 1932 در خدمت تجارت و پست و مسافرت قرار گرفت و بالاخره سرعت آن به 120 کیلومتر در ساعت و ظرفیتش به 15 تن رسید. در سال 1933 نوعی از آن بنام سوپر زیپلن بوجود آمد. (از لاروس بزرگ به اختصار)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مخترع آلمانی که در سال 1838 میلادی در کنستانس متولد شد و بسال 1917 درگذشت. او در جنگ 1863 و همچنین در جنگ فرانسه و آلمان بسال 1870 شرکت کرد و ژنرال سوار در سال 1915 بود. وی از سال 1890 خود را وقف بوجود آوردن بالن قابل هدایت کرد. (از لاروس). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز پریان، (از ’زی ز’) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، رجوع به زیزم شود
لغت نامه دهخدا
(اَقَ)
قایف. آنکه از اثر پای پیماینده را شناسد: بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص ابی کرز پی زن شبهه کردم که گفت این اثر قدم ابن ابی قحافه و این اثر قدم محمد بن عبداﷲ است. (سفرنامۀمکۀ فرهادمیرزا) ، اسب و دیگر ستور
لغت نامه دهخدا
(رِقْ قَ اَ)
آنکه نیش می زند. (ناظم الاطباء). گزنده: قطربوس، کژدم سخت نیش زن. (منتهی الارب) ، آزاردهنده. درشت و ناهموار:
این چنین اسبی تواند برد بیرون مر مرا
از چنین وادی بقاعی سنگناگ و نیش زن.
منوچهری.
، مفسد. فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). که سخن نیشدار گوید، کسی که برمی انگیزد نزاع و خصومت را، قصه خوان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از زن کمتر:
پرستنده را گفت کای نیم زن
نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن.
فردوسی.
مرد تمام آنکه نگفت و بکرد
و آنکه بگوید بکند نیمه مرد
آنکه نه گوید نه کند زن بود
نیم زن است آنکه بگفت و نکرد.
شمس تبریزی
لغت نامه دهخدا
(اَ حَرر)
آنکه با بیل کار میکند مانند باغبان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنایه از دهقان و مزارع. (غیاث) :
همان بیل زن مرد آلت شناس
کند بیلکش را به بیلی قیاس.
نظامی.
- امثال:
تو اگر بابا بیل زنی بباغچۀ خودت بزن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شمشیر زن، بکار برنده استر، روز سیزدهم از ماههای ملکی. یا تیغ زن آسمان. صبح صادق، آفتاب خورشید، مریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زن
تصویر بی زن
مردی که زن ندارد بی همسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر زن
تصویر شیر زن
زن دلیر و بی باک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زن
تصویر پیر زن
عجوزه، زن کهنسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریپ زدن
تصویر ریپ زدن
((زَ دَ))
با حرکت های مقطع و نامتوازن کار کردن یا پیش رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیغ زن
تصویر تیغ زن
((زَ))
شمشیرزن
فرهنگ فارسی معین
ارمل، بی همسر، تنها، عزب، مجرد
متضاد: متاهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زامر، زمار، نای زن، نای نواز، نایی، نی نواز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قطره قطره، چکه چکه
فرهنگ گویش مازندرانی
میرشکار، شکارچی خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
تارهای به کار رفته در بافته ها و نقش های آن، سینه سرخ که
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوجه ی پرنده، آوای روح مرده در باور عامه که شب هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم چران، بی شرم، بی آزرم
فرهنگ گویش مازندرانی
زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
نق زن، زنبور
فرهنگ گویش مازندرانی